اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی
که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را
فغان کین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خوارا
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمارا
غزل گفتی و در سغتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر بزم تو افشاند فلک عقد ثریا را
سلام دوستان گل
شب امتحان ، شب زجر ، شب حسرت، شب اندوه و افسردگی. شب اندیشه های بلند فلسفی که حالا از راه رسیده است. تویی و یک شب سرد زمستانی، بعد از یک ترم جیک جیک تابستانی!
اما نه، من نمی خوام مثل مورچه ی عاقل که گنجشک سرما زده رو نصیحت می کرد بگم : "چرا وقتی جیک جیک تابستونت بود؛ فکر زمستونت نبود". چون اگر راستش و بخوای صدای جیک جیک خودم از همه بلند تره!
همیشه در پناه حق موفق باشید و دعا برای بنده ی حقیرو فراموش نکنید