این نسیم تازه ی جان آفرین
از کدامین باغ بر من می وزد؟
وز کدامین آسمان این آفتاب
کلبه ام را نور باران می کند؟
***
در اتاق تنگ گرد آلود من
این همه بوی گل امشب از کجاست؟
این نواها، این ترنم های مهر
از کدامین چنگ خوش آوا رهاست
***
در شبی این گونه برفی، ای بهار
این ستاره، این سرود از سوی کیست؟
برگ سبزی در همه آفاق، نه
ذره نوری در همه افلاک نیست
***
های! ای سرگشته در این جستجو
خویشتن را بی سبب فرسوده ای.
لحظه هایی دور از غوغای دهر،
در بهشتِ خاطر خود بوده ای!
***
شب نتابد آفتاب، این عشق توست
در حریم آن فضا پَر می کشی
بازتاب آن صفای باطن است
این گل و نوری که در بر می کشی
***
پرده پرده سینه ات چون باغ گل
وین دل پُر مهر،خورشیدی در آن.
گر جهان را همچو دوزخ کرده اند؛
در بهشتِ خاطر خود بگذران!
***فریدون مشیری***